پــســرڪ عینــڪے

مردی را می شناختم که با سایه اش حرف می زد، چه زجری می کشد وقتی هوا ابریست.

پــســرڪ عینــڪے

مردی را می شناختم که با سایه اش حرف می زد، چه زجری می کشد وقتی هوا ابریست.

۱۶ خرداد ۹۳ ، ۰۰:۰۱

چرا اینقدر زود؟

آوازی قریب به گوشم می خورد.صدایی پنهان که تا کنون نشنیده بودم اما همچنان مرا به سوی خود جذب می کرد.آسمان آنروز هم ابری ابری بود و از پشت بام، یک نواخت ابر دیده می شد.سقف خانه، بسیار مسطح و صاف ساخته شده و دارای حفاظی دورش بود.روی حفاظ بتونی نشستم.از ارتفاع هراسی نداشتم.دوازده طبقه! زمین را خیلی خوب می توانستم نظاره کنم.خوش به خال پرندگانی که می توانند پرواز کنند و زمین را از بالا ببینند.


 همیشه دوست داشتم و در آرزوی این بودم تا عقاب باشم.عقابی با بال های شکوهمند که پرواز می کند و بر آسمان سلطه دارد. با غرور تکبری خاص که کاملاً غیر قابل وصف بود.متوجه چیزی شدم، مه بسیار غلیظی بر روی زمین احاطه داشت.دوست داشتم در میان مه گم شوم.و هیچ کسی نتواند مرا پیدا کند.برای همیشه گم باشم. حداقل از آن صداهای همیشگی و عذاب آوری که می گفتند عینکیِ چهارچشم در امان بودم.از آن افراد از خود راضی و خود پسند.


چه فرصتی بهتر از الآن!آن صدا هنوز هم در گوشم نجوا میکرد.درونم هم آشوبی برپا بود، حسی هم به من میگفت:


ای پسرک عینکی،

زمانی که هیچ چیز تسلیم تو نمی شود،

تو بخشش کن و تسلیم شو...


شکمم دردی را احساس کرد و ثانیه ای بعد، هیچ چیز دیگری، نمی دانم چه شد؟! درون مه گم شده بودم.آن صدا ها هنوز هم می آمدند، شاید گوش من این مشکل را داشت...از دوازده طبقه ای که زود تمام شدند.

۹۳/۰۳/۱۶
پسرک عینکی

نظرات  (۲۲)

۱۶ خرداد ۹۳ ، ۰۸:۳۰ کامبیز دیوسالار
خوب بود، قلم خوبی داری...
منتظر پست های بعدی هشتم!
پاسخ:
مرسی ممنونم!
:)))))))))))))
آسمان در آسمان،ابر در ابر،
و همه ی آنها می خواند بگویند:
زندگی در زندگی...
آروین،منظورت از قریب،قریب بود دیگه؟؟؟
غریب که نبود؟؟
آخه کلی تو معنی تاثیر داره!!!!!
پاسخ:
قریب، نه غریب!
یعنی همینی که نوشته ام!
خب حالا نگفتی خوبه، بده؟
----------------------------------------
راستی مارال میخوای بیای توی بلاگ.آی آر شروع کنی؟
اگه میخوای بگو برات دعوتنامه بفرستم تا دیگه زیاد طول نکشه!

۱۸ خرداد ۹۳ ، ۱۵:۵۹ نـــ:)یــــ:)کـــ:)یـــ:)
عالی مینویسی..
امروزه خیلی کم پیدا میشه بچه هایی به سن و سال ما اینقدر قشنگ بخوان احساسات خودشونو به نوشته بیارن...
موفق باشی
پاسخ:
مرسی ممنونم، و متشکرم ازینکه بهم سر زدی!
و نظرتو اعلام کردی!
۱۸ خرداد ۹۳ ، ۲۲:۰۴ نـــ:)یــــ:)کـــ:)یـــ:)
یعنی چی؟؟؟خب ولاگ داری دیگه فقط سازمان دهیت بلاگ هستش..
موچکر[چشمک]
عه چه جالببببببببببببببب[لبخند]

پاسخ:
جوابتو دادم :))))) چک کن!
خیلی خوب بود!!!!اصن یادم رف بگم!!!!:دی
نه،من....راستش نمی دونم که بیام یا نه،استوری سیتی وبلاگ دوساله ی من بود،دلم خیلی براش تن شده،حالا کهنمی تونم برم توش احساس می کنم که....ولش کن اصن!
در هر صورت از لطفت خیلی ممنونم عزیزم!!!!!!!
ولی نم تونم از اول اول شروع کنم!!!
پاسخ:
واقعاً می فهمم چی میگی،
درکت می کنم!
بلاگفایه دیگه! دیدی یهو وصل شد، دعا می کنم! اگه یوحنا رو بخونی میگه : اگه دو نفر یک دعا رو بکننن، من اونجا هستم! تو دعا کن و منم دعا می کنم! دیدی یهو درست شد!
اگه نیای که من خودمو می کشم!


پ.ن: سه روزه که گذشته نیومدی مارالی ! کجایی؟؟؟ از نگرانی دارم میمیرم!
۲۰ خرداد ۹۳ ، ۱۴:۳۹ نـــ:)یــــ:)کـــ:)یـــ:)
خب پس میشه گفت یه دوستت که برات خیلی با ارزشه..
--------------------------------------------------------------------------
واه واه پسر به این گندگی خجالت بکش[نیشخند]استرس نداره که بابا نترس تو رو نمیدزدن..خخ
تو باهاشون هم نشین شدی میدونی خوبن یا بد؟؟[نیشخند]
----------------------------------------------------------------------------------
استادم عزیزم آقای شعبانی هستش...
-----------------------------------------------------
لینکت کردم،با اسم آروین دیگه..

پاسخ:
از با ارزشم با ارزش تر!
------------------------------------
آره ما همسایه وهابی داشتیم!
منو معمولا با اسم پسرک عینکی لینک می کنن ولی هر جور که دوست داشتی بلینک...
----------------------------------
استاد من آقای مهدی پوره!
۲۰ خرداد ۹۳ ، ۱۵:۳۶ نـــ:)یــــ:)کـــ:)یـــ:)
خب همه ی آدم که یه جور نیستن تو همه ی اقلبت ها خوب و بد وجود داره.
با هر دوتاش لینکت کردم..
آها..

پاسخ:
آره، راس می گی! همه آدما یه جور نیستن!!!! 
مرسی :)))))))) آروین خان :DDDD :))))))) 
آره آره خوبه! لـــــینکی! ;)
۲۱ خرداد ۹۳ ، ۲۳:۵۷ نـــ:)یــــ:)کـــ:)یـــ:)
بعله من همیشه راست میگم[چشمک]
بعله..آروین خان.
موچکرم...
خودت بهم سر بزن معمولا هر روز آپم دیگه..یا یک روز در میون[چشمک]

پاسخ:
باوشه!! :)))
میسرم!
سلام پسرم!!!!!!!خوبی؟؟؟
فوتبال دیدی این چن روزه یا تو فوتبال دوس نداری آیا؟؟؟؟؟؟؟؟؟
والیبال چطور؟؟؟
کلن هیچی دیدی این چن وخته؟؟؟؟؟؟؟   D:
_______________________________

شرمنده من یه مدت اصن نبودما!!!:دی
چطوری؟؟؟   الان من ذوق زده ــم!!!نیست که ایران یک امتیاز گرفت امروزم که بلژیک از الجزایر برد و تو والیبال از برزیل برده بودیم دو بار و آمریکا از غنا برد و خلاصه همه ی اینا!!!!!!!!!
پاسخ:
یعنی دلم رفت تو دهنم!!!
آخه دختر نمی گی من از استرس میمیرم؟!؟!؟! یکم زود تر میومدی خو!از ترس سکته زداهه!
_______________________________
فکر کنم جزء اندک پسرایی هستم که از ورزش متنفرم!!
نه، تا حالا یعنی از سن 1 روزگی تا 13 سالگی حتی یه نیمه فوتبال هم ندیدم و البت فک نکنم که ببینم!
+شدید فوتبالی ای یا!
_______________________________
بلاگفا چه خبر؟
آخی!!!
ببخشید دیگه نشد!!!!آخه این چن وقته که مدرسه ها تمومیده،من باید ناهار درست کنم!!!بهد،میخوام طراحی و گلیمبافی و ظریف کاری روی کاشی هم یاد بگیرم،اصن وقت نشد!
___________________________________
هه هه!!!!جدی ورزش دوس نداری؟؟؟؟من میمیرم واسش!!!!
آخه چرا فوتبال ندیدی؟؟؟خوبه خعلی خوبه!!!یه بار بشین یه بازی خوب رو ببین،یَک هیجانی داره،پسر!!!!من که قشنگ با هر شوت می پریدم هوا!!!
البته تو بازی پرتغال و آلمان که فحش می دادم به رونالدو!!!D:   آخه پسره شعور اجتماعی نداره اصن!!!خخخ!!!
+نه بابا،چه شدیدی؟پسر عمو ها و دختر عمو ها و عمو ها و زن عمو های منو ندیدی تو!!!!ینی فقط کافیه من و دختر عمو های گلم با زن عمو با هم باشیم سر فوتبال؛خونه از پِی نابود میشه!!!!
بـــــعــــــــــله!!!!!!!!!!
++خیلی حرف زدم شرمنده!!!
پاسخ:
اوه اوه اوه!!
ترجیح میدم که نبینم!
البته گاهی اوقات با داییم و بابام و اون یکی داییم و عمو(واقعی نه ها، دوست داییمه بهش میگیم عمو حمید اسمش همایونه ولی ما بهش میگیم حمید!) م که تخمه میخورن، میشینم تخمه میخورم ولی خوب، جذابیته نداره برام دیه!
باور میکنی تو مدرسه زنگ ورزش میرم بسکتبال که ورزش نکنم!(بسکتبال 10 نفر تکمیل دارن که به دو دسته تقسیم میکنن و منم میشم داورد[یعنی بوق])
آروینننننن!!!!!!!!!!!!
نشستم کلی حسا کتاب کردم،آخرش فهمشدم که تولدم میفته تو ماه رمضون!!!!!!
الان من چه کنم؟؟!؟!؟
___________________
آروین،استاد ویولنت چه تپله،اوخی!!!!!!!!!
پاسخ:
فک نکنی یادم نبودا! خیلی خوبم یادم بود!
تولد 9 تیره دیگه، امسالم که میوفته دوشنبه!حواسم بود!  نگی دوست بی معرفتیه!

هیچی هیچکاری لازم نیس بکنی، اینم یه ماه عین همه ماه های دیگه س!
_________________________________
کجا دیدیش!؟؟؟
واقعا بدون هیجانی!!!!!جدی!!!!الان نشستم تخمه جلومه دارم بازی هلند و استرالیا رو می بینم،امشبم میخوام بازی اسپانیا و شیلی رو ببینم!!!
ناسلامتی جام جهانیه!ببین!!!!!!!!!
________________________
خخخخ!!!!منظورم این نبود که تو باید یادت باشه!!!مهم نیست برام،دوستی با اینجور چیزا معلوم نمیشه،من قبلا تورو امحان کردم!!!
________________________
استادتو کجا دیدم؟؟؟خخ!!!  اینترنت دیه!!!!                                       __________________________
آروین،آروین،آروین!!!!!!!!!!
تیزهوشات قبول شدم!!!!!!!!!!!
هوررررررررررررااااااااااااااااااااااااااااااا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
+تاحالا هیچ دختری رو دیدی که شب قبولیش تو امتحان بشینه با فوتبال لازانیا و تخمه و پاستا بخوره؟؟؟؟
پاسخ:
هاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااهــــــــــــــآ
هوررررررررررررررررررررررررررراااااااااااااااااااااااا
ایول!!خدایا باورم نمی شه!!!!!
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای

انگار خودم قبول شدم!!!!!!!!!!
آفــــــــــــــــــــــــــرین واقعاً آفرین!!!!
مارال داری سربه سرم میزاری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خدایا دوست من تیزهوشان قبول شده....
الان دارم عین دیوونه ها جیغ میزینم!
مامانمه مارال داره با تعجب نگام میکنه!!!!!!
وااااااای خدااااااا زود تر چرا نگفتی!
الان داشتم آواز آوه ماریا رو میخوندم اصن چه ربطی داشت؟؟!؟!
وااااای اگه بدونی چقدر خوشحالم کردی!
میدونستم قبول میشی!
خخخ!!!!!
راننده سرویسم(که کارای کامپیوتری مدرسه هم دست اونه) زنگ زد خونمون کد ملی منو گرفت و گفت که قبول شدم!!!
منم عین دیوونه ها می دویدم،رفتم به گُلا آب دادم،آبو ریختم رو فرش!:دی
بعد مامانم برگشته به من گفته:حالا به عنوان جایزه افتخار پهن کردن لباسای شسته به تو میرسه!!!:دی
منم که دختر خوب،نصفشو پهن کردم،نصفشو ریختم پایین،بعدشم یه سوسک دیدم با صدای 5 برابر بلند تر جیغ کشیدم!!!خخخ!!!من خل شدم!!
در هر صورت من خیلی خوشحالم!!!
+تو آوه ماریا می خونی،من "high " از جیمز بلانت رو می خوندم،جات خالی چه سازی زدم باهاش!!!
پاسخ:
:))))))))))))))) خدای خنده ای به خدا! 
صدای من سوپرانو هستش (اونجوری نگاه نکنه، تمام پسران زیر 15 سال باید سوپرانو بخونن تو گروه کر) بعد با آوه ماریا اینقدر قشنگ و لطیف میشه، انگار حضرت مریم کنارت وایساده!
-----------------------------------------------------------------------------------------
راستی آهنگ تو چیه؟
مطمئناض برات این سوال پیش اومده که منظور از این سوال چی بود!؟
منظورم اینه که آهنگی  که باهاش خیلی گریه کردی یا خیلی خندیدی چیه؟
البته اگه مقدوره که بگی!
----------------------------------------------------------------------------------------
میشه یه بلاگ باز کنی یا حداقل بری به وب هری پاترت!
عذاب وجدان دارم که تو برام نظر میزاری من نمی زارم!
میدونم جوابت چیه!
ماشالا به دست قلم :)
پاسخ:
:) تشکر !

کی این اسمو برات انتخاب کرد؟
خخخ!چ مامان باحالی!
چه بابابزرگ باحالی...
همون پدربزرگت رو میگی که بهت میگفت جاسوس اجنبی فرنگ؟؟؟؟؟؟
پاسخ:
آره دقیقاً!
کلن من همیشه جاسوس بودم!
تو خونش پر پرچمه ایرانه! آدم کلافه میشه بابا!
بعد اتاقه منو که نگاه میکنه پر پرچم انگلیس :)) (ازم نخواه عکس بگیرما، خجالت میکشم !:دی)
بعد اینارو به من میگف خدا بیامرز:

+جاسوس فرنگ
+جاسوس اجنبی
+جاسوس عثمانی
+جاسوس روس
+مزدور بریتانیا
نوشتنت عالیه.بعدا که مشهور شدی میگم این ادمو یادمه تو وبش میرفتم.میدونستم مشهور میشه.با یکی هم به اسم مارال دوست بود
یه هنرمند بود
بعد تو دلم میگفتم یادمه که اون روزا نوشته هاش رو که میخوندم میدونستم نوشته های من در مقابلش هیچه.و با دیدنشون ارزوی نویسنده شدنم خاکستر میشد!
پاسخ:
نه، اینو نگو!!
نباید آرزو هامونو از بین ببریم، من هم با کلی آرزو تونستم داستان بنویسم، از بدش شروع شد...الانم خوب نیستن از نظرم!ینی میتونن بهتر بشن!
مرسی ازین که اومدی به وبم و نظر گذاشتی. :)
من کلا با پرچم مشکل دارم!نمی دونم چرا!اتق من که رو دیواراش فقط عکسه!
-----------------------------------------
خخخ!نخوام بگم؟؟؟
گاهی اوقات پسرا به چه چیزایی که فکر نمی کنن!!!
پاسخ:
:))) پر از پرچم :دی
اممم....خب بگو ببینم :)
احساس می کنم پرچم آدما رو از هم جدا می کنه...دوس ندارم آدما باهم فرق داشته باشن...
-------------------------------------------------
تو کلا عادت نداری پروفایل بخونی نه؟
آخه نیلیا و پروفش فامیلیشو نوشته که میشه فامیلی من!!!
من مارال جمالی هستم.خوشبختم از آشناییتون آقای معینی نژاد!!!
پاسخ:
من پرچمای انگلیس رو واسه این میزنم که واقعاً عاشق این کشورم...باور نمی کنی...از شیش سالگی عاشق انگلیس بودم...اما اینکه از هم جدا میکنه حق با توئه...راس میگی..
--------------------------------------------------------------------------
نه، پروفایلارو هیچوقت نمیخونم...
احساس میکنم دارم فوضولی میکنم و یه حس بدی بهم دست میده... !!
+همچنین دوشیزه جمالی :))
خخخخخخخخخخخخخ
پرسی جکسون هست 5 جلد خیلی کتاب باحالیه.
بعدش هم قهرمانان المپ که اونم 5 جلده و ادامشه
بخونید.
پاسخ:
راستش کتایای زیادی دارم که هنوز نخوندم و روی هم انبار کردم!
ولی پرسی جکسون از خیلیا بهم پیشنهاد شده!
در آینده حتماً میخونم..مرسی از اینکه خبر دادید!
چک میکنم....نمیاد....
کم کم دارم به حافظه ی خودم شک میکنم!
احساس میکنم به یک انسان غیر قابل اعتماد رمزمو دادم!
------------------------------------------
:))))))))))
واااااااااااااااای،دارم غش میکنم از خنده!!!!!!!!!!
الهی!!!!!!!!
باشه بهش میگم ولی آخه خجالت نداره که!!!!!!
چه خوب شد گفتی پست گذاشته من ندیده بودم!!!؟!؟
پاسخ:
منم اول همینفکرو میکردم که به همونی که رمز دادی این بلارو سرت آورده! :|
---------------------------------
:دی!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
مدال رنگی