پــســرڪ عینــڪے

مردی را می شناختم که با سایه اش حرف می زد، چه زجری می کشد وقتی هوا ابریست.

پــســرڪ عینــڪے

مردی را می شناختم که با سایه اش حرف می زد، چه زجری می کشد وقتی هوا ابریست.

۱۲ مرداد ۹۳ ، ۱۷:۵۵

عینک

وقتی که عینک می زنم، میتوانم تمامی دنیا را شفاف ببینم؛ تمامی هستی و هر چه درونش هست.شفافیت ها باید خوبی ها باشند، محبت ها، عشق ورزیدن ها، وفاداری ها...اما زمانی که از پسرک عینکی، فقط پسرک باقی می ماند-درست زمانی که عینکی در کار نیست- شفافیت هم میرود، دنیا تیره و تار میشود.بدی ها می مانند، خیانت ها، زخم زبان ها، بدبختی ها، غم و غصه ها...

یاد گرفته ام همیشه با عینکم به این دنیا نگاه کنم! فقط با عینکم و زمانی که می افتد، دنبالش می گردم تا بلأخره پیدایش کنم.افراد را بر اساس کار های خوبشان قضاوت کنم وسعی می کنم اشتباهات ناچیز را ببخشم.پسرک عینکی درون من هم این را میداند.برای همین کمکم میکند تا همیشه پسرکی عینکی باشم.کسی که از عینک زدن نمی هراسد...

۹۳/۰۵/۱۲
پسرک عینکی

نظرات  (۴۹)

همیشه عینکی بمون،پسرک عینکی...
و به خسته شدن چشمهات از حجم سنگین اطلاعات افتخار کن...
بی شوخی گفتم،باور کن،روش فک کن...
_______________________
در جواب نظرت:
1.اووووووووووووو،چه خودشم تحویل میگیره!!![جمله ی قبلیو جدی بگیری،کشتمت]
2.با آدمای راحت،احساس راحتی می کنم!
3.هه هه هه،نره غول؟؟!؟!مگه چن سالشه؟!؟!؟!؟
4.من از النازینا والله خیلی وقته خبر ندارم،کلاً خیلی وقته هری پاتر تو زندگیم کمرنگ تر شده و من هم تلاشی برای تجدید جوهرش نمی کنم...
پاسخ:
مرسی!!! واقعاً باید از دوست خوبی مثل تو تشکر کنم!
____________________________________
1. :دی! اره دیگه! :دیــــــــــــــ! 
2. من با همه آدما احساس راحتی می کنم! بستگی به خودشون داره! واسه چی اینقدر  کم دوست دارم؟
3. از من کوچیک تره، بعد دوبرابر من قطر داره! یعنی عقب ماشین میشینه جای دونفر رو می گیره!
4. :)))))))))))))من تو مدرسش عضو شدم دوباره!! الانم رئیس اداره کارآگاهان شدم! خیلی خوش شانسی مارال که تونستی با یه دیووونه روانی چت کنی!!
مرسی،ولی حرف دلم بود...
-_______________________-
-بعضی از آدما با همین احساس راحتی راحت نیستن!!!
-ینی یه جوری غیبت می کنی که اول می خندم بعد اعتراض می کنم!!!من همیشه سر این بساط غیبت و اینا یه اعتراضی چیزی نکنم احساس بدی پیدا می کنم!!!
-منم اگه نمی ترسیدم از اینکه دوباره از کار و زندگی و درس بمونم،عضو می شدم و کتاب پیشگوییمو به ثبت می رسوندم!!!و در ضمن،به خودت توهین نکن،همینم مونده از تو در مقابل خودت دفاع کنم!!!

۱۳ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۵۳ تــــــ:)یــــ:)کـــــ:)یــــ:)
کاش همه ی آدما یه عینک داشتن واینطوری به دنیا نگاه میکردن..
منم عینکی بودم ولی حس خوبی به عینکم نداشتم..
پاسخ:
:) مرسی!
کلن عینک یه سری مزیت هایی داره یه سری ظرر هایی :دی!
مال من اون اولی بود!!!
وای ولی ورقاش خیلی نازکه،هر لحظه احساس می کنم میخواد پاره بشه!!!
نیلیا چند وقت پیشا اومده بود خونمون و توی کتابخونه م داشت دنبال کتاب جدید میگشت،بعد چون کتاب من سبزه و هیچ نوشته ای نداره برش داشته بود با ذوق و شوق می گفت:«عـــه مارال دیکشنری!!!»
سلام از روحیه ات خیلی خوشم اومد خیلی شهامت و اعتماد بنفس میخواد که آدم بتونه با خیلی از چیزای زندگی کنار بیاد 
آفرین به یه پسر عینکی
پاسخ:
مرسی ممنونم!
ولی خب، شهامت و اعتماد بنفس چیزی نیس که هر کسی داشته باشه! من شهامتم زیاده ولی اعتماد بنفسم صفر :((
اما سعی می کنم که عزت نفس داشته باشم تا بتونم به نفسم اعتماد کنم :)
بازم ممنـــون!
....خیلى قشنگ بود...از قلمت خوشم میاد...همینطور از افراد عینکى و عینکى بودن...مث هرى...!

پاسخ:
مرسی ممنونم!!
آره هری ، خوب شد یادم آوردی!!
منم هری پاتریستم!
واقعا عالی بود خیلی خوب می نویسی
این پستتو از همه بیشتر دوست داشتم
به منم سر بزنی خوش حال می شم این ادرس وبمه
www.khodam-va-khodam.blogfa.com
پاسخ:
مرسی ممنونم!!
قبلاً هم بهت سر زده بودم! دوباره میام!!
یه مدتی مشکل پیدا کرده بودم الان دیگه رفع شد!
شما یه موقع یه نظر به من ندی ها!!!!!!!!
حرامه!!!!!!
خدا قهرش میگیره!!!!!!!
"اصن من مارالو میخوام چیکار؟"
نظر نمیدی نمیدی،بازم نمیدی!!!!!
خو من الان چکار کنم مثلا؟!؟!؟
پاسخ:
مارال جان، آروم باش گلم!!
نفس عمیــــــق! آفرین(میدونم نکشیدی گرچه!)
برات توضی دادم!
سلام!
آره میدونم یا نت نداری یا وقت نداری!!!میدونم!
نمیخواد عذر خواهی کنی!!!
و اینکه نظر باید از رو حس باشه نه اینکه من بگم "آروین هر دوشنبه سر ساعت فلان پاشو بیا نظر بده!؟!؟"!!!!!!
و اینکه عصبانی بودم از دستت که چند روزه نیستی کلا،یه چیزی گفتم حالا،خونسردی خودتو حفظ کن!!!
نوشته های تورو که خیلیا درک می کنن،فقط من نیستم!
+وای،تازگیا یه داستان ایرانی خوندم توش اسم پسره آرسین بود،بد هر وقت از اون به بعد میاد اسم تورو بنویسم می نویسم آرسین میگم آروین!!!!!!روانی شدم فکر کنم!
پاسخ:
:)))

آرسین یعنی پسر آریایی.خیلی اسم قشنگیه!
کامنتیدم چیه پسر مودب؟!؟!نظر دادم!!!!حالا خوبه به ادبیات علاقه مند ـم هستی!!!مامان من بود تورو می کشت!
همه فکر می کنن که این بچه کلا شاد و رو فرمه و هیچ مشکلی و غمی و دردی هم نداره،این بچه چه میفهمه عشق و خیانت و خستگی و زندگی؛ولی خب،اینطوری نیست،احتیاج به یه همدم داره...نمیدونم میتونمب براش همدم خوبی باشم یانه...امیدوارم بتونم...
پاسخ:
:دی!!
مامان خودمم کلی می غره!!(غر میزنه :دی)
 آخه من تو خونه هم تیکه انگلیسی زیاد می پرونم!مثلاً کووول(cool) !! تیکه کلاممه اصن!
خودش که میگه همدم خوبی هستی!
یادت میاد وب قبلیمو!! همش مرگ و اینا بود!!
خودت منو نجات دادی ولی نفهمیدی، یعنی یه نجات ناخواسته بود!ولی خوب الان اینجا هستم و خوشحالم!
بله میدونم coool تیکه کلامته!!!منم قبلا خیلی بیخود می گفتم nice !!!!
راستش،نمیدونم میدونه و تونستم خوب بهش بگم یا نه،اما واقعا عاشقشم...خخخ،وقتی میاد خونمون عینهو دیوانه از دور جیغ می کشیم می پریم بغل هم!!!
من تورو نجات دادم؟؟؟اونم ناخواسته؟؟؟بیخیال!!مثلا چیکار کردم؟
+sorry,چیو شروع کنم؟؟؟
پاسخ:
آ آنسرد این یوُ بلاگ :))

جدی؟؟؟نیدونستم!!!نه بابا،این آخه چه طرز تفکریه بچه ی منجرف!!!آخه پسر 13 ساله رو چه به این کارا!!!
بله،اصولا من آدم خونگرمی هستم!!!خیلی زود به اونایی که مثل منن عادت میکنم و وابسته میشم و وقتی اینجوری میشه سعی میکنم کمکشون کنم؛البته در مورد تو من فقط نظرمو گفتم و در همه ی موارد کلا فکر می کردم اونقدر توی همه ی اونها مصممی که اصلا نخواستم مخالفت کنم،ولی خب بعضی جاها از دستم در رفت دیگه!
منم خوشحالم...و اینکه هنوز خارج نرفته واسه ی من مث اجنبیا حرف میزنه وای به دوسال دیگه که میخواد کوچ کنه بره کشور غریب،این چه طرزشه خو؟ (معنی همه ی اینها یعنی مرسی،منم هرگز فراموشت نمی کنم!!!)
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.
آروین،آروین....تو که میدونی هیچ جا story city نمیشه!!!
ولی خب،باشه روش فکر می کنم!!!فعلا که دارم رمان عاشقانه می نویسم،میخوام برم فوروم نودوهشتیا عضو شم با اجازه!!!
آره آهنگش خیلی قشنگ بود...
راستی گفتم که تو ویولن میزنی،توی گروه یانی یه دختره بود اسمش "سانیا کا" بود کارش خیلی خفن بود،دوس داشتی کاراشو گوش کن...
الان خوابت میاد،فردا پس فردا راجع به این موضوع مفصل باهات صحبت می کنم!
خب تا دو سال بعد امریکن هم یاد بگیر آسون تره از بریتیش که!
_________________________________
تو مطمئنی؟؟؟؟اسمشو میگم!!!!احیاناً اسمش نوید اخگر نیست؟؟؟
نیما اخگر که استاد من بود(پیانو)
گفتی خواب انگیلیسی هم دیدی که فکر نکنم راجع بهش جواب نوشته باشم.چقدر که حافظه ی ما خوبه!
خوش به حالت که خوابت نمیاد!از صبح پاشدم رفتم مدرسه با بچه های دیوانه ی کلاسمون سر و کله زدم بعد از ظهر هم کلی کار کردم الانم پلکام به طور خودکار دارن همدیگه رو جذب میکنن!!!
آیم ساری...ویل یو فورگیو می؟؟؟؟؟
وا!!!مگه چند تا نیما اخگر در سطح شهر رشت هست؟!؟!؟این بشر چند تا تخصص داره؟!؟!؟موهاش لخت و مشکیه؟؟؟
خب،دیگه برم بگیرم بخوابم...
اجازه!
آروین این چه اسمیه؟؟!؟!؟؟!Arvin Peterson|Gryffindor|First Year ؟!؟!؟
---------------------------------------------
نه من هفت سنگ نمی دیدم!!!از اون پسره خوشم نمیاد!!!اسمش چی بود؟؟!؟!آهان،ارسلان قاسمی!!!!
--------------------------------------------
وای،آروین،آروین،آروین!!!!!!!دیروز با نیلیا اینا بودیم،گفتن که چارتار رشت کنسرت داره!!!!!!!
وایییییییی!!!!!!!!!خیلی دم میخواد برم!!!میشناسیشون؟؟؟
الان مثلا دوسش دارن که چی بشه؟؟؟!؟!؟پسره ی مزخرف چشم گربه ای،دلم میخواد اون چشماشو از تو کاسه در بیارم!!!معماری ــم که خونده،دیگه بدتر!!!من از معمار ها خوشم نمیاد!!!اینکه جای خود دارد!!!
----------------------------------------
چارتار،نه سنتی نیست...غزل های سروده ی خودشونو با آهنگای پاپ و راک میکس می کنن،یک چیز خفنی از آب در میاد که نگو و نپرس!آهنگ آشوب خیلی قشنگه،دانلود کن گوش کن لذت ببر!
---------------------------------------
اوکی،دیدمش!پسرک عینکی(کتاب)!!!!الان که دارم میرم بیرون،برگشتم چک می کنمش!
سلام! اول بگم که فصل یک کتابتو خیلی دوس داشتم و باهاش فوقالعاده حال نمودم!!!بیشتر بنویس و اگه دوست داشتی کتاب "مسیح باز مصلوب" از "نیکوس کازانترکیس" رو بخون من خیلی دوسش میدارم...
------------------------------------------------------
والله نمی دونم تاریخ ـش کی ـه!!!!!! این نامردا دیشب به من خبر دادن!
فکر کنم فروش بلیطش شروع شده باشه!!!
پاسخ:
مسیح باز مصلوب !؟! 
شنیده بودم اسمشو!
میخونم حتمن :)
۲۵ مرداد ۹۳ ، ۱۴:۱۶ نــــــ:)یــــــ:)کــــ:)یــــ:)
اُه اُه آروین چیکار میکردی؟؟؟؟؟
سیم می نازک خب مگه چه قدر سفت کشیدی آرشه رو؟؟
پاسخ:
:دی! آهنگای موتسارت همه همینطوری سفت شروع میشن!

خیلی ادم خاصی هستی....و من عاشق ادمای خاصم
منم تیپای ساده رو دوس دارم ولی برا چشم و هم چشمی فامیل و دوستام نمیتونم برا خودم زندگی کنم....
حیف....
چیکار میکنی ک اینقدر راحت زندگی میکنی؟
پاسخ:
:دی!!
یه مثال جالب دارم!!!!
زندگی مثه یه راهه! توی راه پر از پستی و بلندی و ما باید این موانع رو برداریم!پستی هارو بلند کنیم و بلندی هارو پست که یک راه یکنواخت داشته باشیم....
راستش نمی دونم چیکار میکنم ؟! همه چیو ساده می گیرم دیگه!
اصن یه تیپ خاص خودمو دارم!:))
تو هم باید همینطوری باشی...چشم و هم چشمی چیز خوبی نیست...آدم باید برای خودش زندگی کنهه...هرگز فک نکن که باید زیبا ترین ها و بهترین هارو داشته باشی!
-----------------------------------------------
جواب اون سوألت: آره میتونم ^_^
۲۷ مرداد ۹۳ ، ۱۳:۱۴ پرنسس کوشولو
سلاممممممممم
پاسخ:
درود :)))
خو پ بهم بگو دیه....

خیلی وقته ک شخصیت واقعی خودمو گم کردم
پاسخ:
طول میکشه! شاید سه الی چهار ماه!
تو از همون اول اینطوری بودی یا اینکه شرایط زندگیت باعث شد ک راهت عوض بشه؟

طول کشیدنش مهم نیس....مهم نتیجه ایه ک از کارام بگیرم.
راستی منم مث تو نویسنده و شاعر خوبی هستم...ولی خیلی کم مینویسم یا شعر میگم.
هروقت ک حسشو داشته باشم دست ب قلم میشم و مینویسم و مینویسم.
البته ب پای تو نمیرسم...
میتونم بپرسم چند سالته؟
پاسخ:
نه! شرایط یه جوری بود که منو عوض کرد..اوایل خیلی آدم غمگینی بودم!!
۲۹ مرداد ۹۳ ، ۰۹:۴۴ نــــــ:)یــــــ:)کــــ:)یــــ:)
وای این بمل و دیز و کرن و بکار من همیشه دارم قاطی میکنما یعنی..
اصلا اول نت و نگاه نمیکنم ببینم چیه..هیمنطور همه رو رو وضعیت a میزنم[نیشخند]بعد تازه استادم سرشو تکون میده میفهمم..خخخ
جلسه ی پیش که اینقدر قاطی بودم یادم رفته بود اسم سیم دوم چیه[تعجب]
پاسخ:
!! من همیشه دقت میکردم ولی خب، اینقده اون دفعه محکم زدم که سیم پاره شد!!
بعد مجبور شدیم سیم و عوض کنیم...
بعد هم که دیگه از استرس داشتم می مردم همه رو یادم رفت! [نیشخند]
۲۹ مرداد ۹۳ ، ۰۹:۴۷ نــــــ:)یــــــ:)کــــ:)یــــ:)
مرسی آروین عزیز[لبخند]
عه واقعا؟؟
پاسخ:
آره :))
۲۹ مرداد ۹۳ ، ۱۳:۳۷ نــــــ:)یــــــ:)کــــ:)یــــ:)
منم استرسدرام قاطی میکنم خیلی سخته بابا یه این فکر میکنم که اگر یه بار همایشی کنسرتی یه چیزی برم چیکار کنم؟؟؟[تشویش]
پاسخ:
عادی میشه بابا!
تمرین اگه زیاد کنی بدون استرس میری!
از سه ماه قلب هم خبر میدن بهت...
۲۹ مرداد ۹۳ ، ۱۳:۴۵ نــــــ:)یــــــ:)کــــ:)یــــ:)
در هر صورت فکر کن رو صحنه من که سکته میکنم از استرس اتفاقا مدیر آموزشگاه به گفتش بعد من زیاد جدی نگرفتم اونم بیخیال شد[نیشخند]
من خر چیه پسر...داداشم از این کا را نمیکنه بابا..خخخ
پاسخ:
:دیییییییییی
:)))))

۲۹ مرداد ۹۳ ، ۱۳:۵۶ نــــــ:)یــــــ:)کــــ:)یــــ:)
نزدیکای دوسال دیگه..خیلی پیشرفت کردم ومیتونم بزنم..
مدیرمون میگه فقط باید خیلی خونسرد باشی و روت زیاد باشه[نیشخند]
ویلن سنتی داریم آروین؟؟؟ساز سنتی داریم،ویلن یه ساز کلاسیک که ایرانی باهاش میزنن..
من ویلن ایرانی کار میکنم[قلب]
اما از اونجایی که کتابای ایرانی که کتاب خالقی هستش آموزش خوبی نمیده در کنارش کتاب سوزوکی هم کار میکنم..خیلی فعالم خخخخ
+احساس میکنم باید تو شهرهای مرزی آذربایجان هم وجود داشته باشه
۲۹ مرداد ۹۳ ، ۱۴:۰۷ نــــــ:)یــــــ:)کــــ:)یــــ:)
خخخخخخ..عیوی ندارد
من ولی کاملاااا ایرانی دوست درام یعنی مباحث سوزوکی رو به زور دیگه به خاطر این که دستم روون شه میزنم..[گریه]
اما خالقی عشقه خیلی دوستت دارم..

+آخی خدا کنه اینا به خودشون بیان و یه فکری کنن،خیلی سخته براتون..
رشت خیلی خوبه پس نه[چشمک]
پاسخ:
آره....رشت خوبه!

-من ایرانی سخته برام :دی!
موفق باشی ولی :)))
بگو...اونقدرام ازمن کوچیکتر نیستیا.ادم باید از هر باغی ی غنچه داشته باشه بالاخره
پاسخ:
باشه :) صب کن پس!

باچه...
I am waiting
پاسخ:
دارم میام :)

آروین به رزا بگو تا ساعت هفت فردا وقت داری
تا اون.موقع بیا باهاش حرف بزن آشنا شو
کس.دیگه ای گیرت نمیاد
پاسخ:
نه واقعاً!
ترجیح میدم یکی دیگه پیدا کنم!
من آخه تاحالا با رزا یک کلمه هم حرف نزدم!
مرسی از کمکت ولی خوب، هنوز مونده تا یکی رو پیدا کنم :|
سلام فسقلی!
:)
متناتو دوست دارم......
:)
پاسخ:
سلـــــــــــــام :))
مرسی گرندما ؛)
سلام
وبت خععلی زیباییه.مطالب که مینویسی خیل زیبایه من از مطالبت خیلی خوشم اومد و هر روز میام و نوشته هاتو میخونم
لطفا به وب منم سر بزن و منو خوشحال کن
منتظرتم
ممنون
پاسخ:
متشکرم، ممنونم!!
حتماً !! :)
۰۹ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۳۷ پرنسس کوشولو
باحال بود نه؟ناجور حال داد خخخخ
پاسخ:
آره باحال بود :دی!!
حال که نداد...سکته داد!!خخخ
۰۹ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۳۸ پرنسس کوشولو
ممنونتم مال خودت اصن خخخ
پاسخ:
:دی!
خیلی قشنگ بود آخه...
سلام وب زیبایی دارین خوشحال میشم به وبم یه سری بزنین
پاسخ:
ممنونم! میام، مرسی :)
۱۴ شهریور ۹۳ ، ۱۳:۴۵ پرنسس کوشولو
سلام به داداش عزیزم..
شرمندتم من دوباره آدرسم رو عوض کردم بابت یه سوتی ای که دادم تو وبم پستش میکنم ک چرا اینکارو کردم..
فقط خواستم خبر بدم
پاسخ:
سلام بر آبجی گل! ;)
نه موردی نیس !!
»دی!!

باشه! الان لینک میشی :)
سلام

کاملا درسته...

درست مثل من! -یه دختر عینکی که گاهی عینک میزنه-

+ گود لاک!
پاسخ:
سلام،
خوشحالم که رابطه خوبی با متن برقرار کردی :))
راستش، تا عینکی نباشی عینکو درک نمی کنی!
۱۶ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۲۶ پرنسس کوشولو
سلام داداش
آروینمممممممم
کجایی؟؟یه خبر از خودت بدی بد نمیشه...
پاسخ:
مسافرت بیدم!!
الان میام :))

۱۶ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۲۹ پرنسس کوشولو
توکامنتا دیم شرایط عوضت کرده خوش ب حالت ک از یه ادم شادی ساخته نه مث من که ازم یه سنگ ساخته...
پاسخ:
من یه چیز باید بهت بگم!
چون طولانیه و الانم که شبه!
فردا واسط حتماً می نویسم :)
۱۷ شهریور ۹۳ ، ۰۰:۰۴ پرنسس کوشولو
بهم میاد دیدی مگ منو؟خخخ
منم بت میگم پرنس هاهاها..
چه عجب خداروشکر سالمی..
خوش گذیشت؟
۱۷ شهریور ۹۳ ، ۰۰:۰۵ پرنسس کوشولو
این وبت خیلی خشگله ینی چی؟وب منوندیده بودی عایا؟(آیکون خنگ)
۱۷ شهریور ۹۳ ، ۰۰:۱۱ پرنسس کوشولو
کلا درگیری به این باور رسیدم فردا ساعت11هستم بت میگم حالا حالم خوب نب زیاد فدای داداشم..
شبیت لوکس...
۱۷ شهریور ۹۳ ، ۰۸:۱۱ جوجه طلایی و پهللون
سلام
لینک شدی
حب پهللون از بس گنده تشریف داره اسمشو گذاشتیم پهللون
و جوجه طلاییم کوچولوإ شده جوجه
چون قیلنا ب مردای گنده میگفتن پهللون
پاسخ:
آها!
=)) =))
۱۷ شهریور ۹۳ ، ۱۰:۱۳ پرنسس کوشولو
هستی؟هستم خخخخ
پاسخ:
اون موقعی که تو اینو دادی نبودم !
خخخخخخ!
۱۷ شهریور ۹۳ ، ۲۳:۰۲ پرنسس کوشولو
شرمنده باز ادرس عوض شد
پاسخ:
خواهش :))
سلام 28 مهر تولد یه دوست خاصه
خوشحال میشم بیای و تبریک بگی
با سپاس
پاسخ:
:)

۲۲ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۰۰ پرنسس کوشولو
کوجایی شوما؟
پاسخ:
میام میتوضیحم :دی!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
مدال رنگی